دلنوشته های مهرداد اکبری

ساخت وبلاگ
شمال
جنوب
فرقی نمی کند!
من همه ی سادگان رمین را دوست می دارم
حتا کسانی که اهل اینجا نبوده اند.
چقدر دخیل پر فانوس ظهیرالدوله
خیابان پر چلچله ی طوس
و.......
شبستان های پر گریه
سردابه های قدیمی
و آب تنی در چشمه علی
خوب است

مهرداد اکبری

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 30 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 18:13

_#غلط_ننویسیم✍️ دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 18:13

فکر می‌کنم به شکل غریبی مردم ایران را عادت داده‌اند که تجاوز به حقوق شهروندی و حریم خصوصی چیزی عادی است. در هفتهٔ گذشته دو واقعهٔ فیلمبرداری از زنی در حال شیر دادن و اعلام اینکه از حالا به بعد دولت با تصویب قانونی می‌تواند جریمهٔ نداشتن حجاب را از حساب زنان برداشت کند، گام دیگری در حهت شکستن تمام سد‌ها بود. بر اساس این قانون جدید، که با وقاحت در مقابل دوربین تلویزیون از آن حرف می‌زنند، اولین برداشت به خاطر نداشتن حجاب سه میلیون خواهد بود و با تکرار مبلغ زیاد‌تر می‌شود. جالب است که می‌گویند، اگر کسی شکایتی داشت می‌تواند به مراجع قضایی(!!!) مراجعه و لابد با تقبل هزینهٔ وکیل این مبلغ را برگرداند. با توجه به روند دادرسی‌ها در ایران باید این حق شکایت را شوخی فرض کرد. وقیحانه‌تر اینکه این جریمه در مورد سلبریتی‌ها و افراد مشهور چند برابر است و دولت اجازهٔ دارد که برخی از اموال آن‌ها را مصادره کند. واقعا این چیست غیر از بین بردن امنیت مالی انسان‌ها و تجاوز به حریم فردی‌شان. شرم‌‌آور است که همزمان با این تعدی‌ها زنانی را که از حق خود دفاع می‌کنند «سلیطه» بدانی، چون صدای‌شان را بلند می‌کنند. اما مگر چارهٔ دیگری هم برایشان گذاشته‌اید جز ریختن خشم فرو‌خفتهٔ خود در کلمات؟ چه کسی این حق را به افراد می‌دهد که فقط به صرف منتسب دانستن خود به حکومت از زنان عکس و فیلم بگیرند، آن‌ها را کتک بزنند، یا یک سپور پناهندهٔ بی‌گناه را از بالای پل پایین بیندازند و جوابگو نباشند؟ این دیگر حکومت داری نیست زورگویی بی شرمانه است. + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 18:13

جلاد خود بودن. هر کسی با هر تغییر و تحولی که در جامعه اتفاق می‌افتد، برداشت مجزا دارد، حتی اگر در اشتباه باشد. من نسل خودم را نسل پیکان تهران الف نام گذاشتم. خودرویی که سالهاست از رده خارج شده، اما همچنان در خیابان همه‌ی شهرهای ایران گاز می خورد. بازمانده‌ی دوران طاغوت و پس زده‌ی دوره‌ی انقلاب. نسل ما جدا از تمام محدویت‌ها، مشکلات، جنگ و بگیروببندهایی که داشت شاهد تغییرات حیرت آوری هم بودو هست. تغییراتی که در تخیل‌مان هم خطور نمی‌کرد و در پلک زدن میان دو دهه همه چیز متحول شد. از وسایل نقلیه بگیر تا ابزار الکترونیکی و بعد ظهور شبکه‌های خانمان برانداز اجتماعی؛ حالا هم درپی آن هوش مصنوعی بی رقیب پا به میدان گذاشته. و اینک همه چیز به طرز وهمناکی هوشمند شده است. اما کشفیات و اختراعات و نوآوری‌های نوطهور را به نحوی و به مرور و تدریجی می‌شود پذیرفت و هضم کرد. آنچه که باورپذیری‌اش سخت و گاها دردناک و هضم‌اش نا ممکن است، فروپاشی سنت‌ها، باورها و آداب و رسوم است که در تاریخ بشریت ریشه‌ی دیرینه دارد و سالها عالمان فرهنگی، اجتماعی و‌ ادبی در غنای آن کوشیده‌ و آن را ارتقا داده‌اند، اما ظهور این شبکه‌های اجتماعی دقیقا در. راستایی این است که تمام این تلاش هزاران ساله را پاک کند. آنچه آمد مقدمه بود که البته شاید بدبینانه و رادیکال باشد. اما به اصل مقصود برگردم. جهان سیری ناپذیر سرمایه‌داری که تمام مردم را به مصرف گرایی مفرط کشانده و عادت داده، بسنده نکرده و خود مردم را در شکل فردی به جان خودشان انداخته. طبع و روان مردم را به شکل مازوخیستی تغییر داده، طوری که مردم را از شکل طبیعی خود بیزار کرده‌ و‌ در راستای خواست مقصود خود کشانده تا از ذره ذره‌ی جسم و‌ اندام آنها بیشتر بهره کشی کند. این دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 4:09

لیست صد « رُمان » که من را از راه به در کردند!زیباترین و به‌یاد‌ماندنی‌ترین خاطرات من، از رمان‌هایی است که خوانده‌ام. خواندن رمان، تجربه‌ای است که با هیچ لذتی معاوضه‌اش نکرده‌ام. معتقدم که جز با خواندن رمان نمی‌شود دیگریِ انسان، و خویشتن انسانی را شناخت. کسی که رمان نمی‌ خواند، هر که و در هر پایه‌، بخش اعظم « تجربه‌ی زیستن » را از کف می‌دهد.۱) برای گزینش لیستی از "صد رمان" که بیش‌ترین تاثیر را بر من داشته‌اند، به چند مشکل برخوردم. یکی آن‌که دریافتم که بیشتر این رمان‌ها لزوماً معروف‌ و عظیم نیستند. بارها در دوره‌های متفاوت سنی‌ام، سراغ رمان‌هایی که پیشترها مست‌شان بوده‌ام، رفته‌ام و متاسفانه آن لذت ناب پیشین را دوباره نچشیده‌ام. هر رمانی، همچون هر تجربه‌ی عینی، زمان و دوران درخور ِ خود را دارد. مهم است که در چه دورانی از عمر، چه رمانی نصیبت می‌‌شود. بنابراین رمانی مثل « نوازنده‌ی نابینا » نوشته‌ی ولادیمیر کارالنکو (که به قول رضا براهنی: «در عالم ادبیات، نه سر پیاز است و نه ته پیاز») وقتی که در ده‌ساله‌گی به دستم می‌افتد، زندگی‌ام را این رو به آن رو می‌کند؛ در حالی که چند سال بعد همین رمان را ملال‌آور و ضعیف می‌یابم. پس این لیست، لیست صد رمان برتر نیست؛ لیست شخصی یک خواننده‌ی ادبیات داستانی است.۲) لیست رمان‌هایی که تکانم داده‌اند، به هیچ‌وجه به همین صد تا ختم نمی‌‌شود. می‌توانم صدها رمان دیگر نام ببرم که یادآوری‌شان برایم لذت‌بخش و خواستنی است. مثلاً همه‌ی رمان‌های داستایفسکی یا توماس هاردی یا چارلز دیکنز و شولوخوف و... را دوست دارم، اما در یک لیست گزیده تنها از یک یا دو یا حداکثر سه رمان یک نویسنده می‌توان نام برد (به‌ویژه اگر این دو سه تا، شاهکار اصلی نویسنده هم نباشند!)۳) دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 4:09

هیچ چیز در طبیعت برای خود زندگی نمی‌کندرودخانه ها آب خود را مصرف نمی‌کننددرختان میوه خود را نمی‌خورندخورشید گرمای خود را استفاده نمی‌کندگل، عطرش را برای خود گسترش نمی‌دهد" زندگی یعنی در خدمت دیگران"پس اگر دیدی کسی گره ای دارد و تو راهش را میدانی سکوت نکنمعجزه زندگی دیگران باشبی شک کسی معجزه زندگی تو خواهد بود،به همين سادگى!✍️مهرداد اکبری + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 4:09

تا کافه گودو راهی نمانده بود. زودتر از خانه ابوریحان بیرون اومدم که کمی پیاده‌روی کنم و تو انقلاب چشم چرونی کتابا رو بکنم. آقای مستوفی با آن کت‌و شلوار سفید و لباس آبی نفتی دستش را برایم بلند کرد و سلام داد. سری برایش تکان دادم و بی‌آن‌که بدانم گردنم را کمی جلو آوردم. آقای مستوفی را تقریبا تمام مردم اینجا می‌شناختند. اگر هم کسی نمی‌شناخت با آن لباس‌های عجیب‌وغریبی که می‌پوشید در نگاه اول توجه آدم‌های غریبه را جلب می‌کرد. خیابان تقریبا تاریک شده بود اما کافه روشن بود. یک‌جور روشنایی اطمینان بخش در این شهر شلوغ، مثل قایقی بازمانده از کشتی در حال غرق شدن وسط دریای توفانی. به کافه که رسیدم سلام و احوال پرسی با بچه های آشنا و پشت پیشخون کردم و روی همان میز همیشگی نشستم و همان نوشیدنی همیشگی را سفارش دادم. رسم روزگار همین است، سن آدم که بالا می‌رود دیگر از تجربه چیزهای جدید واهمه دارد. دختر جوانی قهوه را آورد و روی میز گذاشت. لبخندی زد و بعد در تاریک‌و روشنای کافه پنهان شد. داشتم از بوی قهوه کیفور می‌شدم و یکی از داستان‌های ادگار آلن پو را ورق می‌زدم که آقای مستوفی آمد و کنار دستم نشست. کلاه شاپویش را روی میز گذاشت و با خنده گفت:« من دیگه شاید خیلی عمرم به دنیا نباشه آقا...به قول پدرم لب تنور گذشت و شب سمور هم گذشت...موقع مُردن هم نه میراث‌خور دارم و نه مرثیه خون! خیالم از این بابت راحته...فقط یه سری نوشته از جد پدریم مونده که گذاشتم توی گنجه و لاش هم نفتالین گذاشتم. جدم از شاهزاده‌های قجری بوده. پسر حاکم همدان. یه معشوقه توی ارزروم داشته هر ماه براش نامه می‌نوشته یه نسخه می‌فرستاده و یه نسخه هم نگه می‌داشته. معشوقه‌اش هم گاهی جواب نامه‌هاش رو می‌داده... همه اون نامه‌ها پیش منه.. دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 19:43

سنگینی واژه هااز شانه هایم که بیفتدحلقه ها ی هزار چشم بر هم نهادهدر ذهن پر تشویش من بیدار می شود...رد عبور یاد کسی در من می ماندایستادهحک می شوم در حاشیه ی لوح تاریخ خاطره ای...خطوط جادهاز من دور تر می شوند و تابستان سر تسلیم بر عریانی پاییز فرود می آورد...باد حکایت مسافر رفته را با آوای هول انگیز بر تنهایی ام می وزد ... + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 19:43

ترانه هایی کهدر سپیده دمی خونین پچپچه شددر برابر دستان مرگعاشقانه های شادی بخش بوددر هیجانی بی تکراروقتی که دستها بهم رسیدنددر فضاییکه پر بود از لبخند و امیدهجوم ستاره های بی پایانکه رنگ می باختنددر گذرگاه شب محتضرکه اب میشد در تلالو خورشیدای عشقهای ناتمام بر چوبه های دارای عشقهای سوخته در میدانهای تیرای عشقهای ناکام که هنوز بر دقایق ما خیمه می زنیدچه کرده اید‌که ردپای شماتا دل خاک به جا مانده استتا دل قلبهای شکستهکه هنوز چشم براهند و انتظار میکشند + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 19:43

مردنت بە اختیار بود. مانند رفتن بە کافە. سفارش دادن یک قهوە. مانند همیشە تلخ. دالان تاریک یا روشن مرگ را با اختیار بر گزیدی. مانند رفتن به استخر برای شنا. عریان شدی. داخل آب رفتی. مانند ماهی لیز خوردی و سرت را بیرون و داخل بردی و با دو دست خودت را لبه ی استخر آویزان کردی. نفس تازه کردی. راحت بدون اینکه مدیون کسی باشی یا کسی مدیونت باشد روی تخت ات دراز کشیدی، بدون آخرین دیدار با هیچکس، قرص های مانده ات را مشت کردی. با یک لیوان آب قورت دادی و مردی. خبر نداری جانانم. امروز به وقت اذان صبح، چهار نفر که زندگی را، آزادی را و زن را دوست داشتند. طناب به گردنشان انداختند و جانشان را گرفتند. تو ساکت مردی. تنها من فهمیدم که خودت را کشتی. آنهم بعد از مرگت. آنها جانانم. تمام عالم فهمیدند و تمام عالم سکوت کردند و تمام عالم شاهد بودند و تمام عالم الکی همدردی کردند و تمام عالم فردا فراموش می کنند. چه کار خوبی کردی جانانم. تو امروز جرو آن تمام عالم نبودی و از تمام عالم غافل بودی و تمام عالم را ترک کردی. جانانم چه خوب شد هرگز به تمام عالم امید نبستی. تمام عالم را به پشیزی نگرفتی. حتی عشق را یک شوخی احمقانه فرض کردی که دریک شب برای همیشه تمام می شود. جانانم. امروز همه در مرگ این چهار تن سهیم بودند. عکس هرچهار نفر را به رسم سهم شان به دیوار خانه ی مجازیشان چسباندند. فردا آن را بر می دارند تا افراد تازه نفس دیگر را بچسبانند. جانانممرگ چه سر گرمی خوبی برای مردم شده. چه تفریح مفرحی. جانانمهرگز جز یکی، هیچ شبکه ی اجتماعی نداشتی. تلویزیون را هرگز نگاه نکردی. سینما نرفتی. جز دوره ای که گفتی دوره ی جاهلیت بوده کتاب نخواندی. مرگ انتخاب تو نبود. انتخابت ادامه ندادن این زندگی دروغین بود. نفس نکشیدن در دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت: 20:03

عروس و عزیز فارسی اند. کلمه اروس با الف در زبان اوستایی سه ریشه سپید، زیبا و راست دارد. در عربی از این کلمه وام گرفته شده؛ زیرا ریشه این کلمه، حالت دیگری در زبان عربی ندارد. در عربی زوجة است. عربی نیست، یونانی هست از خدای شهوت جنسی یونان به نام اروس است. برابر فارسی آن وِیو، وَیوگ یا بَیوگ است. جشن ازدواج هم جشن بیوگانی بود. در زبان های ایرانی، زازاکی ویو، ویوه؛ تاتی ویه، تالشی ویو است. پیشوندهای ا و ان در ایران باستان برای منفی کردن به‌کار رفته. نمونه: واژهٔ ژیژ چشم ناخشنود بوده؛ عکس آن اژیژ بوده؛ برای فهم اعراب ازیز و سپس عزیز شد. برای واژهٔ عروس نیز چنین تعبیری وجود دارد. ایران‌دخت مهرپرور- روزنامهٔ امرداد-ویکی- یافت نشد. "معنوی" از واژه "مینویی" همان بهشت است. رودکی: زمانی برق پرخنده زمانی رعد پرناله/ چنان مادر ابر سوک عروس سیزده ساله. فردوسی: جهان چون عروسی رسیده جوان/ پراز چشمه و باغ و آب روان نخستین که بنهاد گنج عروس/ ز چین و ز برطاس و از هند و روس. حافظ: مجو درستی عهد از جهان سست نهاد/ که این عجوز عروس هزار دامادست . + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت: 20:03

فروکاستن انسان به خرد، نابخردانه استفریدریش شیلر از زیبایی روح سخن می‌گوید. به باور این شاعر و فیلسوف آلمانی، روح زیبا از هم‌نشینی عقل و احساس پدید می‌آید. آنجاست که وظیفه با میل و اراده درمی‌آمیزد و انسان با میل خود، در عملکردش حضور دارد. الزام و اجبار به انجام کاری، روح انسان را نازیبا می‌کند. روح زیبایی خود را وامدار هارمونی خرد و احساس است. فروغلتیدن در خرد محض، یا به قول کانت، خرد ناب، گرچه ناممکن است، اما زیبایی روح را زائل می‌سازد. از سوی دیگر، انسانی که به ورطه‌ی احساس محض سقوط کند، گرچه چنین چیزی نیز ناممکن است، فقط اندوه و رنج برداشت می‌کند.روح نازیبا، نمی‌تواند سروده‌ای زیبا بسراید. شاعری که تنها به خرد بیاویزد، رها می‌شود بی پیوند در کهکشان بی‌ کسی. شاعری که در غرقاب احساس گرفتار بماند، نمی‌تواند آزادی روح را تجربه کند. روح زیبا، وادی آزادی ذهن است. + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت: 20:03

حقایق ووقایع) :بطور كلي وقايع رامی توان در قلمرو تاریخ برشمردو حقايق رادر قلمرو علم ، حقايق ازلي ، ابدي و پايدارند اما وقايع ناپايدارو متغيرند ، ‌ با تاریخی معين . اگربخواهیم مفهومی روشنتر بدست دهیم ، میشود به اموری حقیقی مانند خوبي و بدي اشاره کرد درصورتیکه خوب بودن یابدبودن اموري واقعی هستندکه میتوانند درمقاطع مختلف زمانی ومکانی برخلاف ماهیت حقیقی خود تغییر حالت دهند. حقايق برخلاف وقايع كه معمولاً در قالبي معين و در محدوده مكاني و زماني مشخص و محدود قابل بيان هستند ، حقيقت پديده اي بي كران ، لامكان و بي در زماني است كه نتايج و اثرات كشف آن جهان شمول است و از ثمرات آن همه انسانها منتفع مي گردند . به عبارت ديگر اشياء و پديده هاي حقيقي ثابت ، پايدار غير قابل تغيير ، طبيعي و داراي قدر مطلقند در صورتيكه وقايع همواره مي توانند ناپايدار ، متغير و يا مصنوعي با اشكالي از ويژگيهاي تفسيري معني گيرند . به همين لحاظ است كه وقايع را مي توان ساخت امّا حقايق را تنها مي توان كشف كرد . چنانچه حقايق مكشوف نباشد همواره اين احتمال وجود خواهد داشت كه وقايعي ساخته و پرداخت شوند كه نه تنها وفق مراد انسان نباشد بلكه انسانها را نيز از مسير اصلي و اهداف از پيش تعيين شده باز داشته و منحرف سازند . هم از اين روست كه حقيقت نه قابل تغيير است و نه قابل انكار اما واقعيت را مي توان جابجا يا به طرق مختلف نشان داد . هر انديشه حقيقي انگاره اي است كه همواره در حال پرواز است تا آميزه اي زيبا را در آينده مژده دهد و طبعاً در جايي فرود خواهد آمد كه آزادي بيان و عقيده خانه داشته باشد . محقق همانطوريكه از نامش پيداست در جستجوي حقيقت است ، پس ذاتاً با جوهره سر و كار دارد نه با ظاهر اشياء و پديده ها ، محقق به دنبال دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 19:27

این چە زمانەای بود بە دنیا آمدیم! کە تمام روزهای سپری شدەی عمرمان همراە با مرگ و اعدام و کشتار و جنایت بود.هرجا که نگاه می کنم خونین استاز خون پرنده ای گلی رنگین استدر ماتم گل پرنده می موید و گلاز داغ دل پرنده داغ آجین استفانوس هزار شعله اما در بادمی سوزد و سرخوش است و چین واچین استیعنی که به اشک و مویه خود گم نکنیاز عشـق هر آنچه می رسد شیرین است + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 19:27

اول نان که از گرسنگی نمیریم

دوم آزادی که اعتراض کنیم نان نداریم

سوم ، موسیقی که بتوانیم نت های زندگی امان را خودمان بدست بگیریم و تا آنجا که می توانیم پرواز کنیم .

اصول مقدماتی زندگی بزبان ساده

✍️مهرداد اکبری

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 19:27

« براین کتیبه چه بنویسم که خون وپیرهنم باشدنه بستروکفنم که نشتری به زخمهای تنم باشد.»«اخوان ثالث»مداقّه تاریخی در سیر تحولات مالی ،بانکی و حسابداری عهد عتیق در ایران :مسأله تحقیق و پژوهش تاریخی در هر رشته علوم علی الخصوص علوم انسانی، یکی از بنیادی ترین مسائل مربوط به جوامع بشری است که پیوندی ناگسستنی و نسبتی مستقیم با روند پیشرفت و توسعه در کشورها و ملل حاضر در جهان دارد به عبارت دیگر مسأله هر تحقیق و تحلیل علمی که به کشف حقایقی منجر شود لاجرم بستر مناسبی را برای رشد و تعالی آن جامعه به ارمغان خواهد آورد. ایران سرزمینی با تاریخی کهن در رهگذر عمر خود توانسته است بر مسیر تکاملی جهان هم اثر گذار باشد و هم تأثیرپذیر، با وجود آنکه مورخان ایرانی در گذر زمان و در زیر چکمه های استبداد توانسته اند به شایستگی از عهده انعکاس و ثبت رویدادها و جریانهای واقعی تاریخی و نه منطبق با تمایل فرمایشات خود کامگان زور مدار برآیند ولی باید اذعان کرد که در زمینه تحلیل تاریخی هنوز چراغی که بتوان با آن راه پرفراز و نشیب آینده را با آگاهی و آسودگی پیمود روشن نشده است ، حتی اگر ذهن ملّتی با انباشت رویدادها و حوادث تلخ و شیرین تاریخی امّا بدون تجزیه وتحلیل متراکم ومتورم شود، باز نمی توان امید داشت که حافظۀ تاریخی اش را ازیاد نبرد، چرا که رویدادهای تاریخی باتمام حوادث آن تنها داده های خامی است که تحلیل گر می تواند آن را به اطلاعات سودمند، مفید و ماندگار بدل کند. هدف از ارائه و نگارش این بخش در مرحله اول تلاشی است برای باز نمودن جایگاه و مرتبت شایسته سهم ایرانیان در روند و تکامل دانش حسابداری امروز جهان که متأسفانه نه تنها آنطوری که شایسته و بایسته است به آن توجه نشده بلکه به عمد و چه به سهو حتی اشاره ای دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 15:54

اسم اعظم خدا ، "نان" است...شوریده ای گفت: اسم اعظم خدا "نان" است.عالم بر آشفت : حیا نداری که اسم اعظم خداوند را نان می دانی؟شوریده پاسخ داد: هنگام قحطی در نیشابور بودم وچهل شبانه روز گرسنگی کشیدم در این مدت نه صدای اذانی و و نه بانگ نماز بر می خاست و نه ، درِ مسجدی باز بود. آنچه سر زبان مردم بود "نان" بود. آن موقع فهمیدم که اسم اعظم خداوند، نان است. + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 15:54

زن سیاهپوستی که برای نظافت اتاق‌ آمده بود؛ نگاهی به اطراف انداخت، یکدم گوش تیز کرد، صدایِ شرشر آب از حمام می‌آمد، خیال‌اش آسوده شد، پاورچین پاورچین تا نزدیک میز تحریر جلو رفت و به ‌کنجکاوی گردن کشید. آه، چشم‌هایش از حیرت وادرید. روی صفخۀ کامپیوتر با‌حروف درشت نوشته شده بود: عزیزم، نگران خودکشی نباش، من روزها می‌نویسم و فقط صبح زود که از خواب بیدار می شوم و به انتظار آفتاب و روشنائی مدتی به تاریکی خیره می‌مانم و غروب‌ها که پشت پنجره به تماشای غروب خورشید می‌ایستم، به خودکشی فکر می‌کنم، بله عزیزم، نگران نباش، فقط صبح‌ها و غروب‌‌ها...آه، گذر از این عروب‌های غمبار چقدر دشوار است عزیزم، دشوار... شب‌ها در تنهائی دمی به خمره می زنم و تا آخر شب می نویسم و می نویسم... در نامۀ قبلی به اختصار اشاره کرده بودم که مدتی‌است خیال خودکشی به سرم زده است، ولی نگران نباش عزیزم، من فقط صبح زود و دم غروب به خودکشی فکر می‌کنم، صبح‌ها و غروب‌ها!... از تو چه پنهان تپانچه‌ام را با خودم به اینحا آورده‌ام، آن را دم دست، زیر بالش‌ام گذاشته‌ام، با وجود این دیروز محض احتیاط از گمرک، دو لول تریاک ماهان خریدم، هرچند هنوز تصمیم نگرفته ام و انتخاب نکرده‌ام، بنظر تو خودکشی با تریاک بهتر است یا با تپانچه؟ کدامیک... ... نامه نیمه تمام مانده بود، زن سیاهپوست وحشت زده برگشت، عقب عقب رفت و رو به تخت دوید و بالش را به کناری پرت کرد. آه، اثری از تپانچه و تریاک نبود، «دنبال چی می گردی خانم؟ دنبال تپانچه؟ اینجاست!»خدمتکار یکه خورد؛ سر برداشت و دست دم دهان‌اش گذاشت: آه خدایا رحم کن! نویسنده نیمه برهنه از حمام بیرون آمده بود و به دیوار یله داده بود، او را شناختم، شباهت نزدیکی به‌‌پیری من داشت. من دراتاق هتل چکار می‌کردم دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 15:54

به امید روزی که پس از عبور از اقیانوس تاریکی و خرافات و وحشت ....در هلهله ی کبوتران سفید صبح فردا ....شادمانه و با کوله بار آرزوهایمان در باغ های نور برقصیم و شادی کنیم و دردها و زخم هایمان را با شیر اهو مرهم بگذاریم و به انسان و فرهنگ وعشق و آزادی سلام بگوئیم !

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 22:26

شمال
جنوب
فرقی نمی کند!
من همه ی سادگان رمین را دوست می دارم
حتا کسانی که اهل اینجا نبوده اند.
چقدر دخیل پر فانوس ظهیرالدوله
خیابان پر چلچله ی طوس
و.......
شبستان های پر گریه
سردابه های قدیمی
و آب تنی در چشمه علی
خوب است

مهرداد اکبری

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 22:26